بی بری بی برگی، بی حاصلی، بی باری، بی پولی، بی سرمایگی، بی مایگی، بی نوایی، تنگ دستی، تهی دستی، فقر، مسکنتمتضاد: دولتمندی، تمکن، غنا ادامه... بی برگی، بی حاصلی، بی باری، بی پولی، بی سرمایگی، بی مایگی، بی نوایی، تنگ دستی، تهی دستی، فقر، مسکنتمتضاد: دولتمندی، تمکن، غنا فرهنگ واژه مترادف متضاد